Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، سردار شهید داوود جعفری متولد سال۱۳۶۲ در فیروز آباد و بزرگ شده شهرستان قیر و کارزین است، او تقریبا از ۱۵ سال پیش، عضو رسمی نیروی هوا فضای سپاه پاسداران شد و پس از به ثمر رساندن مجاهدت های فراوان،  آذرماه امسال با انفجار بمب کنار جاده ای صهیونیست‌ها در دمشق خلعت پرافتخار شهادت را برتن کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خبرنگار فارس در گفت و گویی با مریم پورزادگان -همسر شهید داوود جعفری- زندگی این شهید والا مقام را به تصویر کشیده است.

سال های درس و دانشگاه 

شهید داوود جعفری مقطع ابتدایی را در روستای قلات و دوران راهنمایی را در شهرستان قیر و کارزین گذراند، سپس در مقطع دبیرستان، رشته ریاضی فیزیک را برای ادامه تحصیل انتخاب نمود، در مقطع کارشناسی هر دو ما دانشجوی رشته کامپیوتر در گرایش مهندسی نرم افزار بودیم و در دانشگاه پیام نور واحد اوز شهرستان لارستان درس می‌ خواندیم. او در سال های دانش آموزی و دانشجویی از اعضای فعال بسیج بود و چند سال بعد از زندگی مشترکمان، در رشته برق و مخابرات دانشگاه بوشهر کارشناسی ارشد گرفت که به شغلش هم مرتبط بود.

ازدواج و تشکیل زندگی مشترک

ما از سال ۸۱ تا۸۵ دانشجوی مقطع کارشناسی بودیم. او با برادرم هم دوست بود و بعدا گفت از وقار و متانت شما، لذت بردم. پس از تحقیقات خانوادگی، این مسئله را با رئیس دانشگاه‌مطرح کرد. رئیس دانشگاه انسان شریف و در عین حال سخت گیری بود که او را تایید کرد. پس از رفت و آمدهایی که انجام شد، پدرم راضی شد و سال سوم دانشگاه عقد کردیم. او بسیار مودب، با شخصیت و مومن بود و ویژگی هایی را که ملاک یک زن برای ازدواج است، داشت. تنها مشکل، نداشتن شغل بود که این مسئله را هم خدا کمک کرد و درست شد. ما دو فرزند پسر به نام های امیرحسین۱۳ ساله و متین۷ ساله داریم.

ورود به سپاه و‌ سختی های شغلی

زندگی یک پاسدار زندگی خاصی هست که سختی های مختص خودش را دارد. همسرم پس از اتمام مقطع کارشناسی علاقه مند ورود به ارگان سپاه بود و من هم از او حمایت کردم. ورود به سپاه کار آسانی نبود. با کمک خدا بعد از آزمون های طولانی و گزینش های سخت قبول و وارد سپاه شد.

بعد از گزینش، یک دوره مقدماتی را در تهران گذراند و سپس تقسیم بندی شدند. او از ابتدای کار، نیروی لارستان بود که با تحویل روزمه به شیراز، در مرکز استان قبول و مشغول به فعالیت شد. تقریبا ۵ سال شیراز بودیم، سپس چندسال را در بوشهر و تهران گذراندیم و دو سال آخر تا شهادت او را در سوریه به سر بردیم.

همسرم از ابتدای ورود به سپاه، پشتکار خاصی داشت و مطالعه هدفمند را دنبال می کرد. آرزویش نابودی رژیم صهیونیستی بود و همیشه بر روی این هدف کار می کرد. در تهران و بوشهر در هر پست و مقامی تحقق این هدف را دنبال می کرد. زمانی که بوشهر بودیم و از تهران برای بازدید عملکردشان آمده بودند، متوجه توانایی او شده و ما را به تهران منتقل کردند.

او به ماموریت های زیادی در داخل و خارج کشور می رفت. ماموریت های داخلی چند روزه بود، اما ماموریت های خارجی کمتر از یک‌ماه و ۴۵ روز نمی شد.

دغدغه تربیت فرزند

همسرم وقتی هم منزل نبود، امور مربوط به فرزندانمان را رصد و خیلی با من همکاری می کرد. بچه ها را با هم آرام می کردیم و رشد می دادیم. اگر مشکلی پیش می آمد با هم حل می کردیم. زمانی هم که خانه بود، با وجود تلفن های زیاد و مشغله ای که داشت برای من و بچه ها وقت می گذاشت. شاید مثل پدری که مشغله کمتری دارد، نمی توانست برای بچه ها وقت بگذارد اما در این زمان کم هم سعی می کرد برای من بهترین همسر و برای بچه ها بهترین پدر باشد. 

برای بازکردن با بچه ها و بیان مباحث اعتقادی وقت می گذاشت. همیشه لذت می بردم که بین بازی، تفریح، سرگرمی و مسافرت داستان زندگی حضرت زهرا س، امام حسین (ع) و قصه های قرآنی را برای بچه ها تعریف می کرد. او زیاد قرآن و تفسیر می خواند و برای بچه ها بازگو می کرد.رفتارهای زیبا و پسندیده بچه ها را تشویق می کرد و هدیه های باارزشی به آنها می داد که یادشان بماند‌. 

شرکت در مراسم مذهبی و عزاداری امام حسین علیه‌السلام

ما زمانی که دانشجو بودیم، دانشگاهمان در شهری قرار داشت که اکثرا اهل سنت بودند‌. ما مجبور بودیم برای مراسم هایی مثل محرم و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها به شهر دیگری برویم. یادم هست همسرم نیز به شرکت در این مراسم ها علاقه داشت. 
قبل از ورود به سپاه هم، به شرکت در مراسم عزاداری امام حسین (ع) علاقه مند بود و همیشه سخنرانی گوش می داد.

واکنش ها پس از اغتشاشات در ایران و حادثه تروریستی شاهچراغ (ع)

ما از سال۹۹ تا شهادت شهید جعفری در سوریه ساکن بودیم. او اخبار اغتشاشات را از آنجا دنبال می کرد و خیلی برای کشورمان غصه می خورد. می گفت مردم ایران قدر امنیت را نمی دانند. با این که گرانی و خیلی از مشکلاتی که اینجا هست هزار برابرش در سوریه وجود داشت، مردم کاملا عادی زندگی می کردند. وقتی از آن ها می پرسیدیم که شما چگونه اینجا زندگی می کنید؟ می گفتند امنیت، یک نعمت خیلی گرانبها است.

وقتی در ایران اعتصاب و اغتشاش می شد من و همسرم می گفتیم ای کاش مردم ایران، برای چند روز در سوریه زندگی می کردند تا قدر امنیت، آرامش و آسایش را بفهمند. در سوریه غیر از امنیت ضعیف، بحث آب آشامیدنی سالم و نان مطرح است و از لحاظ تامین سوخت بنزین مشکل دارند. آنها ماهانه بین ۲۰ تا ۳۰ لیتر بنزین یارانه ای از دولت می گیرند و زندگی در کشورشان سخت است.

همسرم وقتی اغتشاشات مردم ایران را می دید، می گفت مردم باید قدر نعمت ولایت را بدانند و با ایشان همراه باشند تا از فتنه ها در امان بمانند. شهید جعفری وقتی خبر شهادت مردم در شاهچراغ راشنید، خیلی ناراحت شد. دائم اخبار را از سوریه رصد می کرد. او پای تلویزیون اخبار را که می شنید افسوس می خورد و گریه می کرد. افسوس می خورد که چرا باید این اغتشاشات صورت بگیرد تا دشمن با بهره گیری از فضای موجود، کشور را ناامن کند.‌ این مسئله از دغدغه های مهم او بود.

نگرش نسبت به حاج قاسم

همسرم علاقه خاصی به حاج قاسم داشت. چون با سردار سلیمانی در چند‌کشور دیگر هم کار کرده بود. شهید سلیمانی الگوی او بود و می گفت تا‌ رسیدن به درجه و جایگاه حاج قاسم خیلی فاصله داریم. او دوست داشت راه حاج قاسم را دنبال کند و همیشه می گفت کار نیمه کاره ای که مانده را باید تمام کنیم. همه آنهایی که در سوریه هستند الگویشان حاج قاسم است، زندگی نامه سردار را می خوانند و سعی در پیاده کردن اخلاق، منش و شجاعت ایشان در زندگی خود دارند.

دستگیری تفنگداران آمریکایی در خلیج فارس

ملوانان آمریکایی وقتی به آبهای خلیج فارس آمدند، شهید جعفری آنها را از رادارهایی که در محل کارشان بود، رصد کرده بودند. سپس به کمک نیروی دریایی، توانستند آنها را محاصره و دستگیر کنند. یادم هست آن شب به منزل نیامد و تا صبح، مشغله داشت و پس از دو روز حضور در محل کار به خانه آمد. 

سپس از طرف حضرت امام خامنه ای همسرم  و سایر افرادی را که در این کار دخیل بودند، دعوت کردند. دیدار رهبر برای همه مردم مخصوصا پاسداران که عاشق ولایت بوده و خود را سرباز ایشان می دانند، بسیار شیرین و لذت بخش است.
همسرم از اینکه‌ می خواست به دیدار رهبری برود بسیار خوشحال بود و این ملاقات برای روحیه گرفتن در کارش نیز تاثیر زیادی داشت. افراد حاضر در این دیدار از مقام معظم رهبری نشان فتح دریافت کردند.

تا زمانی که همسرم شهید شد، کسی نه از درجه اش می دانست و نه از کارش. مثل آدم های عادی بین اقوام و آشنایان رفت و آمد می کرد. او به خاطر تواضعی که داشت، زیاد از کارهایش تعریف نمی کرد. همیشه می گفت به امید اینکه خدا از ما راضی باشد و رضایت خداوند مهم است.

نابودی رژیم صهیونیستی زمینه ساز ظهور

شهید جعفری عاشق امام زمان بود و در مورد فرج و ظهور امام زمان بسیار مطالعه می کرد. بیشتر کتابهایی که در خانه و کتابخانه محل کار او وجود دارد، در زمینه ظهور حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف است. کتابهایی با موضوع ویژگی های امام عصر و اقداماتی که باید برای تعجیل در فرج انجام داد. 
همسرم می گفت تا رژیم صهیونیستی نابود نشود، ظهور محقق نمی شود و نابودی اسرائیل را زمینه ساز ظهور می دانست. من احساس می کردم او مثل یک مبلغ، بین دوستان و خویشاوندان، دوست داشت مردم را به یاد امام زمان بیندازد. همیشه می گفت خدا کند من بتوانم یک قدم برای ظهور آقا بردارم و اینکه اگر من بتوانم چند ثانیه یا یک دقیقه ظهور را جلو بیندازم، به آرزویم رسیده ام. ما نباید "اللهم عجل اولئک الفرج" بگوییم و در عین حال کارهایی انجام دهیم که امام زمان از ما ناراحت شود.

همسرم دفتری دارد که در آن راجع به امام زمان، مطالب زیادی نوشته است. وقتی محتوای دفتر را می خوانی، متوجه می شوی که او خود را برای سربازی در رکاب حضرت مهدی عج آماده می کرده است.

حضور در سوریه بستری برای کسب تجربه

در دمشق، مدرسه ای ایرانی وجود داشت که بچه ها برای درس خواندن به آنجا می رفتند. در آنجا رفاه و امکانات کم بود و قابل قیاس با ایران نبود. از نگاه من انسان تا سختی نکشد بزرگ نمی شود. ما طی دو سالی که در سوریه بودیم، به اندازه ۲۰ سال، تجربه کسب کردیم.

انسان وقتی به کسی علاقه مند باشد، تحت هر شرایطی با او همراهی می کند. برای همین قبول کردن زندگی در سوریه برای من راحت بود. در ایران هم زیاد اسباب کشی کرده و جابه جا شده بودیم‌. با ثابت شدن شغل همسرم در سوریه، من و بچه ها طاقت دوری او را نداشتیم. کارش زیاد بود و مرخصی نداشت. برای همین با بچه ها به همراه او عازم سوریه شدیم‌.

در آرزوی شهادت

هر کدام از ما دو نفر تلاش می کردیم برای آرامش دیگری کاری انجام دهیم، کاری که طرف مقابل را راضی و خوشحال کنیم. همسرم همیشه به من می گفت برایم دعا کن تا به مرگ طبیعی از دنیا نروم. وقتی من اعتراض می کردم می گفت هر آدمی روزی عمرش تمام می شود، از خدا بخواه روزی که هما من تمام می شود شهید شوم نه اینکه با مرگ طبیعی از دنیا بروم. 

دوستانش می گفتند هر وقت داوود پیش ما می آمد، آخرین حرفی که به ما می زد این بود که دعا کنید خدا از من راضی شود و شهید شوم.

فرزندانم دوست دارند راه پدرشان را ادامه دهند

بچه ها چون پدری مهربان داشته اند که  برایشان الگو بوده، دوست دارند وارد سپاه شوند و راه پدرشان را ادامه دهند. همسرم به من می گفت خیلی از تو راضی هستم و روش تربیتی ات را برای بچه ها قبول دارم. چه من باشم چه نباشم هر تصمیمی که بگیری برای من سند است و دوست دارم بچه ها را خودت تربیت کنی. امیدوارم بتوانم خواسته هایش را به خوبی انجام دهم و پیش خدا و امام زمان و شهیدم سربلند باشم.

نامه ای به همسر

یک روز صبح زود وقت رفتن به سر کار نامه ای بالای سر من گذاشته بود که متنش به این شرح است: به نام خدا. سلام عزیز دلم، صبحت به خیر. ممنون که این قدر خوب و صبوری. ممنون که این قدر همراه و پشتیبان من هستی. من هم این جا به درگاه خداوند شهادت می دهم که واقعا از تو راضی هستم و اگر قرار باشد پاداشی به خاطر کارهای ما بدهند، سهم بیشتر آن از آن توست. خدا را شاکرم که ما را برای این ماموریت بزرگ انتخاب کرد و ما را در این مسیر قرار داد و همسر و خانواده ام را نیز با من همراه نمود. این ها همه از لطف خداوند و عنایت حضرت زینب س و حضرت رقیه س و ائمه ع است. همسر عزیزم، همسنگر و رفیقم! ممنون به خاطر همه چیز، دوستت دارم.

صبح‌ شهادت

روز شهادت خیلی بر من سخت گذشت. از صبح قبل از شنیدن خبر شهادت هم حالم دگرگون بود. در سوریه شرایط زندگی سخت بود و هر کس شغل خاصی داشت. اما من هر روز صبح که همسرم از خانه بیرون می رفت باخدا نجوا می کردم. خدا را قسم می دادم و می گفتم خدایا من صبوری کرده و این شرایط سخت را تحمل می کنم، خودت مراقب همسرم باش. بهترین لحظه زندگیم زمانی بود که همسرم در می زد و من می دیدم سالم به خانه برگشته است. در این حال خدا را شکر می کردم که امروز هم همسرم به سلامت برگشته است.‌ تمام این دو سالی را که در سوریه بودیم، با استرس و دلشوره سپری کردم.

شهید دو هفته قبل از شهادت، در ماموریت بود و من چند روز قبل از این اتفاق، بی قرار بودم.  صبح روزی که رفت و شهید شد، پس از اذان صبح سجاده اش را در اتاق بچه ها پهن کرد و نماز خواند، در صورتی که یک اتاق دیگر هم داشتیم و بیشتر مواقع آنجا نماز می خواند. من هم رفتم و با او صحبت کردم. بعد پسر بزرگمان را برای نماز بیدار کرد و او بر سجاده پدرش نماز خواند. با بچه ها شوخی و بازی کرد، آن ها را بغل گرفت و بوسید. بچه ها هم صبحانه خوردند و راهی مدرسه شدند.

همیشه به بچه ها خیلی محبت کرده و آن ها را دوست می داشت. الان پسر کوچکم به خاطر محبتی که پدرش به او داشته و زیاد او را بغل می کرد و می بوسید و با او بازی می کرد، خیلی برای پدرش دلتنگی و بی قراری می کند.

جلوی خانه ما یک باغچه خیلی بزرگ بود که همسرم نامش را باغچه امام زمان گذاشته بود. در باغچه انواع سبزی های ایرانی را می کاشت و بین همسایه ها توزیع می کرد. آن روز بعد از رفتن بچه ها به مدرسه، باغچه را آب داد. با من هم خداحافظی کرد و رفت. 

چند دقیقه بعد از رفتنش، صدای انفجاری آمد. همیشه ما زیاد صدای انفجار می شنیدیم. وقتی اسرائیل موشک می زد، موج انفجار ایجاد می شد و زمین مثل امواج دریا حرکت می کرد. ولی این بار چون هیچ موجی ایجاد نشد من فکر کردم این اتفاق، دور از منزل ما رخ داده است. اما وقتی همسایه مان گفت گرد و غبار زیادی در اطراف منطقه ما با این انفجار به هوا بلند شد، دلم پر از آشوب شد. 

همسرم خیلی نکات ایمنی را رعایت می کرد، گوشی موبایل را هیچ وقت با خودش حمل نمی کرد. می گفت ردّمان را می زنند. چون گوشی همراهش نبود، نمی توانستم با او ارتباط بگیرم.

بعد از طریق یکی از دوستان، مطلع شدم در این انفجار یک نفر عرب شهید شده و دیگری هم معلوم نیست چه کسی است. 
از ساعت۸ صبح تا ۱۱ هر جا به ذهنم رسید، زنگ زدم بلکه بتوانم خبری از همسرم به دست بیاورم اما نتیجه ای نداشت.
ساعت ۱۱ بود که دو نفر از دوستان همسرم آمدند. فکر کردم همسرم پشت در است، به سرعت به طرف در رفتم. اما با دیدن چهره گریان و چشمان پف آلود آن دو بدون اینکه حرفی بزنند، متوجه شدم که نفر دومی که در ماشین به شهادت رسیده همسرم بوده است. اما هنوز باور نمی کردم. گفتند آماده شو تا به معراج برویم و همسرت را ببینی. چون پیکر شهید خیلی آسیب دیده  و از ناحیه سر به شدت مجروح شده بود، دوست نداشتند او را ببینم. چون باور نمی کردم و بی قرار بودم، انگشتر و تسبیح او را برایم آوردند‌. می دانستم مال اوست، اما دوست داشتم از واقعیت فرار کنم. دلم می خواست دروغ باشد، می گفتم شاید انگشتر و تسبیح را دست کسی داده باشد. دوستش گفت حالا که باورش برایت این قدر سخت است، بیا و خودت ببین. وقتی پیکرش را دیدم فقط قسمت کوچکی از سرش سالم بود و کل پیکرش آسیب زیادی دیده بود.

دشمن در فکر طراحی نقشه ترور 

صد در صد در اندیشه ترور همسرم بودند.  چون از مدت ها پیش به دنبال او بودند ولی در این‌ چندسال او با زیرکی از مهلکه آنان جان سالم به در برده بود. رژیم صهیونیستی پس از مشاهده حضور فرماندهان رده بالا در مراسم تشییع شهید، نگران انتقام و منتظر پاسخ ایران بود. 

حضور با شکوه مردم در تشییع شهید

 

حضور مردم در مراسم تشییع شهید بسیار پرشور بود. مردم در جهرم، قیر و کارزین و شیراز به صورت باشکوه در تشییع شهید شرکت کردند. خواست خدا بود که شهید در شاهچراغ ع به خاک سپرده شود. همسرم در این باره چیزی نگفته بود، مشیت الهی این بود که بارقه ای در دل ما ایجاد شود و شهید را در این مکان مقدس دفن کنیم. او اکنون در جوار شهدای حادثه تروریستی حرم شاهچراغ ع و سومین حرم اهل بیت ع در ایران آرمیده است.

گزارش از: فاطمه دیباور

منبع: فارس

کلیدواژه: شهید داوود جعفری شهادت رژیم صهیونیستی ورود به سپاه برای بچه ها تشییع شهید شهید جعفری امام زمان حاج قاسم برای من

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۶۹۵۸۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آیین سوگواری شهادت ششمین ستاره تابناک آسمان امامت و ولایت امام جعفر صادق (ع) در خراسان رضوی

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، مرکز خراسان رضوی، ارادتمندان اهل بیت (ع) دیشب و امروز با حضور در مساجد، حسینیه ها، امامزاده ها و هیاتهای عزاداری در مصیبت شهادت ششمین ستاره تابناک آسمان امامت و ولایت امام جعفر صادق (ع)  سوگواری و بر امتداد راه اهل بیت(ع) در حفظ و حراسان از دستورات اسلامی تاکید کردند.

سخنرانی ، مداحی  و مرثیه سرایی از دیگر برنامه این مراسم بوده است.

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی دانلود شاندیز

دیگر خبرها

  • جزئیات مراسم چهلم شهدای حمله به کنسولگری ایران در دمشق
  • مراسم چهلم شهدای حمله به کنسولگری ایران در دمشق فردا برگزار می‌شود
  • مراسم چهلم شهید زاهدی و یارانش فردا برگزار می‌شود
  • پیام رهبری به خانواده سردار ترور شده در سوریه
  • جان جیمز یوبل، فعال ضدصهیونیسم در گفت‌وگو با قدس: صهیونیسم‌ستیزی در میان آمریکایی‌ها افزایش خواهد یافت
  • جان جیمز یوبل فعال ضدصهیونیسم آمریکایی در گفت‌وگو با قدس: صهیونیسم‌ستیزی در میان آمریکایی‌ها افزایش خواهد یافت
  • پاسداری از خون و راه شهدا، رسالت همگانی
  • استان گلستان در سوگ شهادت امام صادق (ع) + فیلم
  • آیین سوگواری شهادت ششمین ستاره تابناک آسمان امامت و ولایت امام جعفر صادق (ع) در خراسان رضوی
  • ایران زمین فرزندان خود را به آغوش گرفت